هر چه در این دنیا زندگی میکنم بیشتر پی میبرم که زندگی فرصت اندکی است و این اندک فرصت مجالی برای غفلت و لغزش نمیدهد!
لغزشی که شاید آنقدر مسیرت را طولانی کند که دیگر توان برگشت نداشته باشی. لغزشی که شاید آنقدر از عزیزانت دورت کند که دیگر محبت و عشق از وجودت رخت بربندد. و این است سرنوشت لغزشهای بی فکر...! لغزشهای عجولانه ... لغزشهای خانمان برانداز که به راحتی زندگی را از مسیر اصلیاش دور میکند.
شاید دیگر کار از کار گذشته باشد و شاید هنوز فرصت باقی است. فرصت جبران اشتباه، فرصت دوباره برای برگشتن به زندگی، برای زلال شدن و مثل ماه درخشان شدن. وحالا نوبت آن است که دیگران را دوست داشته باشی، فرصتی برای دوباره از نو شدن، جوانه زدن و شکوفا شدن .
شاید این بار ماده و صورت وجودی ات به جوهری دیگر تبدیل شود. جوهری که جسمت را چنان بسازد که روحی عالی از وجودت به ثمر بنشیند. روح تو دارای خلاهای بسیار است که باید آن را پر کنی، باید که ملا وجودیات را چنان بسازی که تنها جلوت باشد ونه خلوت!
روح تو بالقوه امکان تعالی دارد و عدم در آن راهی ندارد. کمی مراقب باش، کمی نگاهت را منعطف کن، کمی به خدا فکر کن تا بالفعل شود درون تو و زیبا شوی، شبیه خدا شوی. از زمانی که خدا بوده، جهان هم بوده پس همه صفات و الطافش را بر سرت ارزانی کرده است که تو راهت را خوب بشناسی، وجودت را از این انفعال به فعل تبدیل کنی. به کمیت کاری نداشته باش، کیفیت وجودیات را دریاب. زمانمند باش تا از این چرخیدنهای مکرر به دور خودت برحذر باشی و به مکان طبیعیات بازگردی. به راستی مکان طبیعی تو مگر غیر از محضر ربوبی خداوند است!
حال که ذرهای کوچک در این افلاک و در میان آب و هوا و خاک و آتش جهتگیر جهان جهتگر هستی، اگر میخواهی تغییرکنی باید که با همه وجودت به وحدت برسی باید از قوه به فعل حرکت کنی.
اینطور که باشی وجودت جسم پیوستهای میشود که اگر ذهن و زبان و چشم و گوشت هرکدام راهی برای خود انتخاب کردند، همه را به یک جهت سوق دهد، به درون، به نفس، به یکتایی جهان و یگانگی خالق جهان!