مادرم! یوسف گمگشتهات کو؟
دوشنبه یک روز بهاری که عزادار مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بودیم، به دیدار دو انسان پاک در مکانی مقدس دعوت شدیم. مکانی که شاید روزی آرزوی هر زائری باشد که دو رکعت نماز در کنارش قربتا الی الله به جاآورد. به محل ساختن ضریح امام حسین علیه السلام دعوت شده بودیم تا پیکر دو شهید گمنام را در کنار ضریح آقا اباعبدالله الحسین زیارت کنیم. برای شهیدان گمنام وطن و به جای مادران و خواهران آنها گریستیم اما فضا به قدری سنگین و غم انگیز بود که قطرات اشک برای سرریز شدن از چشمانمان رقابت میکردند تا سریعتر به پای شهدا ریخته شوند. من با چشم هایم با آنها صحبت می کردم در حالی که یک نگاهم به ضریح در دست ساخت آقایم بود و یک نگاهم به پیکر پیچیده شده شهدا در پرچم پر افتخار کشورمان. فضا برایم تازگی داشت تا به حال اینقدر به پیکر یک شهید نزدیک نشده بودم و احساس می کردم که من کوچکتر از آنم .....
شما گمنام هستید، نامتان عبدالله است و با این گمنام بودن چه حالی می کنید. چقدر به مادرتان شبیه شدهاید امروز، چقدر به آرزوی دیرینهتان رسیدید امروز . شمایی که دوست داشتید در کنار ضریح امام حسین علیه السلام آرام بگیرید. نمی دانم که وقتی امروز مادرتان حضرت زهرا سلام الله علیها را می بینید چه میگویید؟ اما میدانم که خانم شما را بسیار دوست دارد. شما را مثل فرزندانش حسن و حسین و علی اکبر و ابوالفضل العباس علیهم السلام دوست می دارد.
شهیدان پاک وطن در سالهای دوری به مادرانتان فکر کردهاید؟ فقط خدا میداند که مادرانتان کجا هستند؟ آیا زنده هستند یا به دیار باقی شتافتهاند تا شاید در آن دنیا یوسف گمگشتهتان به کنعان بازآید؟ در سالهای دوری شما، این مادران با درد فراق جوانشان چه کردهاند؟ به چه دلگرم بودهاند و چگونه دوری دردانهشان را تاب آوردهاند؟ وقتی که چشمانشان به گلزار شهدا میفتاد چه میکردهاند و در دل از خداوند چه میخواستهاند؟
من جواب این سوالها را نمی دانم چون که چنین رنجی نداشته ام و نمی توانم خودم را به جای آنها بگذارم...اما حسم این است که...
این مادران دلگرم به مادر همهی عالم، فاطمه زهرا سلام الله علیها، بودهاند که اگر روزی فرزندشان بازگشت، گمنام بود و بی نام و نشان کسی هست تا به استقبالشان بیاید و برایشان بگرید. این مادران در قلبشان بی تاب دیدار فرزند و در صورتشان آرام مثل دریا بودهاند.
روی سخنم با شهیدان گمنام است، می خواهم بگویم، شاید شما تاب دوری از مادر را داشته باشید اما بدانید که دوری از فرزند آن هم جوان رشیدی که شاید وقت ازدواجش هم باشد، برای مادر نابود کننده است ولی این مادران مسلمان و شیرزن ایرانی بودند که رنج دوری را یعقوبوارتحمل کردهاند و با نوشیدن جام زهر برای پایداری انقلاب اسلامی صبر نمودند.
مادران مسلمان ایرانی، دلاوران و ایثارگران غیور، آفرین برشما که اینچنین فرزندانی تربیت نمودید و آفرین بر شما که با دستان خودتان فرزندتان را رهسپار جبهههای نبرد حق علیه باطل نمودید. خداوند بر شما منت نهاده که نعمت مادرشدن را به شما ارزانی داشته است. پای همه شما را بوسه می زنم که بهشت زیر پای شماست.