سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون تو را درودى گویند درودى گوى از آن به ، و چون به تو احسانى کنند ، افزونتر از آن پاداش ده ، و فضیلت او راست که نخست به کار برخاست . [نهج البلاغه]

اگه این مطلب رابخونید معطربه عطری می شیدکه سالیان ساله شمیم دلپسندش تو هفت کوچه پیچیده، اما ما ازآن غافلیم.

یه خاطره:وقتی آسمان هم قفس می شود.

 اِ مگه نگفتم نیابالا،اگریک باردیگرببینمت می زنم توگوشت.مردسرش راانداخت پایین وازاتاق خلبان رفت بیرون.

چندلحظه بعدخلبان گوشی راازگوشش برداشت وبه من نگاه کردوگفت:ازتیمسارپذیرایی کن .

رنگم پرید وقتی فهمیدم ایشان تیمساربابایی بودند.دویدم بیرون وبین مسافران پیدایش کردم.صورتم رابردم جلووگفتم :

تیمسارجون مادرت بزن توی گوشم .تیمسارگفت:برادر،من که هستم که شمارابزنم ...ازمن اصراروطلب بخشش وازاوتواضع .به علی مریدش شدم .

                                                          شهیدبزرگوارروحت که شادهست

                                                   پس یادت ونامت وراحت گرامی باد.

                                          شهیدعباس بابایی


  
  

کشتی نوح درایران است

تیمی ازباستان شناسان تگزاسی ،مدعی شده اندکه بقایایی رادرارتفاع سیزده هزارپایی کوه های البرزدرشمال ایران پیداکرده اند که متعلق به کشتی نوح است .

به گزارش سرویس بین المللی بازتاب،به نقل ازسایت netscape،آرک بونما ،عضو موسسه جستجو وکشف آثارباستانی کتاب مقدس به شبکه ABCمیگوید:اگرکشتی نوح نیست ،پس چیست ؟

تیم باستان شناسی ،این آثاررادرکناریک برآمدگی یافتند،امادرآغازگمان نمی کردندکه کشتی نوح باشدآنان هنوزهم متعجب وامیدوارند.

رابرت کورنوک،رئیس تیم به شبکه ABCگفت :ماچیزی یافتیم که قلب من رابه تپش واداشت .درآغاززیادمهم نبود،ولی وقتی نزدیک شدیم،تعجب کردیم ،بسیارشبیه چوب بودوازپایین ،درست شبیه عرشه یک کشتی مدرن بود.درکتاب مقدس مسیحیان هم آمده که این کشتی ،درکوه های آرارات قراراداردونظریه پردازان میگویند که طول آن،هزاران مایل است هرچند بسیاری گفته اند ،اگراین کشتی پیداشود،درکوه های آرارات درترکیه پیداخواهد شد،اما اعضای تیم می گویند که موقعیت این کشتی درایران ،مطابق باشواهد جغرافیایی کتاب مقدس است.

کشتی اندازه ای حدودیک هواپیمای کوچک راداشته وآثارکشف شده نیزبه همان مقیاس واندازه هستند.

یافته این گروه ،حدود400مترطول داردوشامل صخره هایی است که به طورمشخص ازچوب سیاه هستند،درحالی که صخره های منطقه کاملا قهوه ای است.

جالب تراینکه بعضی بخش های چوب ماننداین صخره موردآزمایش قرار

گرفتندومشخص شد که چوبهای سنگواره هستند.

درکتاب مقدس آمده است که بدنه کشتی قیراندودشده که ماده ای سیاه است .درداخل بخشی ازاین صخره نیزیک فسیل دریایی پیدا شدکه تنها متعلق به زیردریاهاست.

اما چراعده بسیاری به دنبال کشتی نوح هستند؟

بروس فیلر،یک نویسنده مذهبی به ABCگفته است:این ایده وجودداردکه اگربتوانیم ثابت کنیم،این کشتی وجودداشته ،آنگاه می توانیم ثابت کنیم که این داستان واقعیت است ومهمترازآن ،می توانیم اثبات کنیم که خداوند هم وجوددارد.

منبع:"ماهنامه علمی ،فرهنگی،خبری معارف"/شماره 39/صفحه 46
  
  

آخرین جمعه...

آره خودشه،راستی راستی خودش بود.توی راهپیمایی یکدفعه جلوم سبزشدوبااینکه سرم پایین بودازعطرگل محمدی اش شناختمش. پارسال هم دقیقا توی همین راهپیمایی خیلی اتفاقی باهم آشناشدیم ومن دیگه تاامسال ازاون خبری نداشتم البته من یکی دوباری تماس گرفتم اما نتونستم باهاش صحبت کنم .دوستم ازدیدارمجددمان خوشحال بودولی نمی دونم چراتوی عمق نگاهش غمی عمیق نهفته بود؟بغض آلودحرف می زدحتی یکی دوباروسط حرفهاش بغضش ترکید.

میگفت :دیگه تحمل شنیدن زجه های مادرها درغم ازدست دادن گل بوته های باغ زندگی اشون روندارم.چون دلم آتش می گیره ،چون قلبم سوراخ میشه وقتی میبینم غاصبان صهیونیستی پدران وبرادران مارابه اسارت می برندوزنان ودختران بی سرپناه وتنها ووامانده بایدزندگی راادامه دهند.

آری به زندگی ادامه میدهند چون چاره ای جزاین ندارند.آخه مظلوم ترین قبله ی عالم ،بیت المقدس تنهاست وبایدجوانمردان وشیرزنان همچنان به مقاومتشان ادامه دهندتاباتوکل به خدا واتکا به سلاح ایمان پیش بروندتاپیروزی بیت المقدس.

دوستم تابه این کلمه رسیددیگه راستی راستی گریه اش گرفته بود.نسبت به پارسال خیلی حساس تروالبته مقاومترشده بود.درست مثل رزمنده های خودمون که درعین شجاعت ودلاوری درنهایت لطافت وظرافت روحی بودند.

کمی دلداری اش دادم ولی راست میگفت ،تاکی بایداین ظلم ادامه پیدا می کرد.تاکی بایداشغالگران به حریم امن وناموس مردم تجاوزکنند؟به راستی انتهای مسیرکجاست؟

"فکرمیکنم اگه افق دیدمون راکمی وسیع ترکنیم وعاقلانه بیندیشیم امیدوارخواهیم شد که درآینده ای نه چندان دور،باردیگرمسلمانان ومظلومان همیشه ی تاریخ ،دشت وسیع لاله ها رابه وجودخواهندآوردوبااستشمام عطراین گل ها برجلادان زمان غلبه خواهندکرد."این جمله ای بودکه به دوستم گفتم ودیدم که کمی آرامترشد.

ازنیمه های راه که همدیگرو دیده بودیم اینقدرگرم صحبت شده بودیم که متوجه نشدیم به مصلی نزدیکیم وراهپیما یی داره به انتهاش نزدیک میشه .هم صداباجمعیت کمی شعاردادیم ووبقیه حرف هامون روگذاشتیم برای بعدازنماز.

درمدت برگزاری نمازجمعه من همه اش به حرفهای اوفکرمیکردم،احتمالااوهم به اوضاع آشفته کشورش وصفاوصمیمت روزه داران ایرانی که با همه وجود ازفلسطین دفاع کرده  وخواهندکرد ،فکرمیکرد.به سرزمینی فکرمیکردکه حالامدتی بودبه خاطرکارپدرش درسفارت فلسطین ازآن دورشده بودوبه ایرا ن عزیمت کرده بود.البته اون همیشه وطن خودرادوجا میدانست فلسطین آزادوایران آباد،چون مادرش ایرونی بود.

بعدازنمازجمعه ،همونطوری که موج جمعیت به ساحل امن خود پراکنده میشدند به اوگفتم تاحالا یه همچین جمعیتی رودرنماز جمعه های کشورت دیده بودی. گفت : نه ،حقیقتا نه .چون جوان های ما حق شرکت درنمازراندارندومسجدالاقصی مدتهاست قدم های پرشورجوانان رابه خود احساس نکرده .اما همه ی مادرانتظارهستیم ،منتظرروزی که موعودمان قدس راآزادکندوگستره ی این بیکران سبزراازعدل وانصاف پرکندتا ما باهمه خواهران وبرادران دینی امان فوج فوج زینت بخش نمازها باشیم.

حالادیگه همه رفته بودند وتنها من واودرمصلی مانده بودیم .بااصرارفراوان به افطاردعوتش کردم وباهم عازم شدیم.

حالا که دوشنبه است ودوستم رفته با خودم فکرمیکنم که درقلب دوست فلسطینی من این چنین حک شده باشد:

"قدس ،ای اولین قبله گاه پدران من ،صبورباش تا آزادشوی ازاین مثلث های سرخ .موعود خواهد آمد وباردیگر جوانان تو سرازخاک بیرون خواهند آورد."


  
  

خدابودودیگرهیچ

خلقت هنوزقبای هستی برعالم نیاراسته بود.ظلمت بود،عدم بود،سردووحشتناک.ودایره ی امکان هنوزتکیه گاهی برای وجودنداشت.

خداکلمه بود.

کلمه ای که هنوزالقانشده بود،خداخالق بود،خالقی که هنوزخلاقیتش مخفی بود،خدارحمان بود،ولی هنوززیبایی اش تجلی نکرده بود.خداعادل بودولی عدالتش هنوزبروزننموده بود.

درعدم چگونه کمال وجمال خودرابنمایاند؟

اراده خداتجلی کرد،کوه هاوآسمان هاودریاهاوکهکشان هاراآفرید،چه انفجارها،چه توفان ها ،چه سیلاب ها،چه غوغاها ...!که حرکت اساسی خلقت شده بودوزندگی باشوروهیجان زایدالوصفش هرسومی تاخت.

دوست داشتم آغازین سخن وبلاگم رابایک مناجات عاشقانه وعارفانه شروع کنم ،ازاین رورفتم سراغ رازونیازهای سردارعشق وشهادت تانشان دهم که چمران دروصف معشوقش ،صاحب زبانی رساوبی نظیراست.

                                                                   "الحمدلله من اوله الی آخره"


  
  

سخن ازبوی خوش آشنایی

حمدمی گوییم وستایش می کنیم پرودگارجهانیان راازپس استعداد های وجودی امان.وآغازمیکنیم سخن رابانام تو،که رب اعلای ماتوهستی.سلام مراپذیراباشید.اجازه دهید بدون مقدمه چینی یکسره بروم سراصل مطلب زیرا که ازهرچه بگذریم سخن دوست خوشتراست.

حتما همه ی شما به این اصل اعتقاد دارید که فراهم آوری اطلاعات موردنیازدینی وارائه ی آن درقالب های مطلوب ودرزمان ومکان موردنیازبه طالبان این داده ها وظیفه اساسی ومهم متخصصین این حوزه است. کارشناسان دینی نیزمیتوانند به شکل مفید وموثری افراددیگری رادراین حوزه تربیت کنندتا آنها رادراین مسیرهمراهی کنند.اما عده ای نیزهستند که بدون اینکه متخصص باشند یا متربی دوست دارند دراین مسیرقراربگیرند تاشایدبرای دین وآیین خود،هرچندمختصر،کاری کرده باشندکه ازبدحادثه یکی ازاین آدم ها یی که سواداطلاعاتی دینی اشان درحدابتدایی است ودرگروه سوم قرارمی گیرند من هستم.

محض آشنایی مختصربه این بسنده می کنم که بنده ای ازبنده های خداهستم،حوالی 20سال دارم ،دانشجو(آن هم ازنوع اطلاعاتی اش )،ومحصل دردانشگاهی که آوازه اش همه جا پیچیده!ازبس که دانشجومدارندوبااامکانات .البته نکته اصلی برای پی بردن به اسم این دانشگاه سراسری ،مونث جداومذکرجدابودن آن است. ماکه خیری ازتحصیل درآن ندیدیم بلکه آیندگان بیایند وبمانندوبدانندوآنها هم دست آخرمثل مابروند.اگرچه امیدوارم دست پربروند!!!

فعلاّ قصدندارم ازاین حرفهای باکلاسی که مدیران ابتدای کارشان راجع به اهداف ومقاصد وبرنامه کاری وغیره وغیره می زنندمطرح کنم!.(آخه ناسلامتی ماهم مدیروبلاگیم دیگه )

ولی درحداندک آشنایی با این آشه شله قلم کاری که هنوزخودم نمی دونم می خوادچی ازآب دربیاداکتفا می کنم به اینکه ،اگه خدابخواد وبنده ی خدا تنبلی اراده کنه با هدف وبلاگ نویسی دینی شروع میکنم وشاید حالا که اول راهم سرازموضوعات مختلف دربیارم وبه هرجایی سَرک بکشم ولی قصدم اینه که بعدازمدتی کارکردن وآشنایی بااین محیط جدیدوعجیب وغریب only subjectبشم .خب دیگه فکرمیکنم کمی بیشترازمختصرآشنایی با هم آشنا شدیم (البته شما بامن آشنا شدید).

عرضم راکوتاه میکنم بادعایی بدرقه ی راهتان بدین شرح:

"خدایا توهمانطوری هستی که مادوست داریم پس ماراآنچنان کن که تودوست داری."

                                                 

                                                                   پیروزباشیدوسربلند نزد زمینیان و...


  
  

شامم سیه تراست ازگیسوی سرکشت

خورشید من برآی که وقت دمیدن است

میرزا ابوالفضل قهوه چی می گفت:یک وقت درجمکران درعالم مکاشفه خدمت حضرت رسیدم وایشان فرمودند :این همه جمعیت راکه می بینی به جمکران آمده اند،یک نفربه خاطرمن نیامده ،یکی می گوید آقاجان، خانه می خواهم ،یکی می گویدلانه می خواهم ،یکی میگویددانه میخواهم یکی میگویدزن میخواهم ،یکی میگوید مریضم ،یکی میگویدپول میخواهم .

یکی بیایدبگویدآقاجان دلم تنگ شده ،من آمده ام توراصدابزنم ،فقط تورامیخواهم.

حالا تویی که این نوشته روخوندی ازحضرت چی میخواهی ؟

یکی دردویکی درمان پسنده

یکی وصل ویکی هجران پسنده

من ازدرمان ودردووصل وهجران

پسندم آنچه را"مهدی "پسنده .


85/7/29::: 4:26 ع
نظر()
  
<      1   2