سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با خاموش بودن بسیار ، وقار پدیدار شود و با دادن داد دوستان فراوان گردند و با بخشش بزرگى قدر آشکار گردد و با فروتنى نعمت تمام و پایدار ، و با تحمل رنجها سرورى به دست آید و به عدالت کردن دشمن از پا در آید . و با بردبارى برابر بى خرد ، یاران بسیار یابد . [نهج البلاغه]

به نام خداوند آفریننده جهان که بهار را با طبیعت دل انگیزش به بندگانش ارزانی داشته است

یا مقلب القلوب و الابصار

               یا مدبر اللیل و النهار

                                 یا محول الحول و الاحوال

                                                   حول حالنا الی احسن الحال

خدایا اطلسی ها با تو باشد

پناه بی کسی ها با تو با شد

تمام لحظه های خوب یک عمر

به جز دلواپسی ها با تو باشد

نوروز که می آید، طبیعت نیز حیاتی دیگر می گیرد و این تجدید حیات مژده سالی نو را می دهد که اینک نوروز فرا رسیده است

ببخشید از اینکه روز سیزده بدر تازه از خواب زمستانی ام بیدار شده ام و تبریک سال نو را در وبلاگم قرار دادم . فکر می کنم این تاخیر در تبریک سال نو با آن خرس هایی

که در لوگوی وبلاگ در حال شلوغ بازی هستند ارتباطی داشته باشه

می گید نه از خودشون بپرسید

به تمامی خوانندگان و بینندگان این صفحه که به وبلاگ من قدم رنجه نموده اند و به عید دیدنی تشریف آورده اند سال نو را تبریک می گویم

شاید سال 88 بالاخره سال تحول حال ما هم باشد

ان شاالله که اینطور است، برایمان دعا کنید ما هم اگر لیاقتی باشد دعاگو هستیم


88/1/14::: 12:59 ص
نظر()
  
  

دلی که دلتنگ مدینه است

 

چند روزی است دلم هوای مدینه کرده، چند روزی است وقتی گنبد سبز حرم حضرت رسول (ص) رو می بینم بیشتر دلم هوای مدینه می کنه. خیلی دلم می خواد با برترین مخلوق خدا و بهترین انسان ها درد دل کنم. وقتی اومد با اومدنش پایه های ظلم و استبداد و جاهلیت رو فرو ریخت و وقتی رفت با رفتنش غربت اهل بیت (علیهم السلام) شروع شد، اگر چه خودش هم غریب بود. اون مردی بود که همه ی صفات الهی رو در خودش متجلی کرده بود، او سرآمد همه ی انبیا بود، او عصاره ی آفرینش بود. پس بیخود نیست دلم هواش رو کرده و با دیدن حرم زیبا و آرام بخشش می خوام به طرفش پرواز کنم. او کسی نیست جز محمد امین، رسول گرامی اسلام (ص).

توی یه کتابی خصیصه های اخلاقی حضرت رو می خوندم، خیلی حیرت آور و زیبا بود. هنگام رضایت و شادی، رخساره ی شریفش مثل آیینه ای می درخشه و وقتی می خنده ، دندانهاش مثل تگرگ نمودارند، اما خیلی زود زیر لبهاش پنهان می شن. وقت راه رفتن، محکم و آهسته گام بر می داره . نگاه او بیشتر اوقات به زمینه تا به آسمون و اگه بخواد به طرف جلو یا پشت سر خود نگاه کنه ، با همه ی بدنش بر می گرده. با غرور روی زمین خدا راه نمی ره . به همه سلام می کنه و در سلام کردن پیشی می گیره، به بچه ها خیلی علاقه داره تا حدی که یه روزی که مسجد می رفت، بچه­ها ازش خواستن باهاشون بازی کنه ، اونم از اونجایی که خیلی دوستشون داشت ، قبول کرد و مشغول بازی با بچه ها شد. به هیچ کس خیره خیره نگاه نمی کنه و با هر کسی روبرو می شه بشاش و خوش برخورده . به خاطر همین می گن از خدا بخواید تا خلقتون ، خلق محمدی باشه. دیروز روز تولدش بود و انگار عطرش همه ی فضا رو معطر کرده بود ، دیروز انگار همه خلقشون خلق محمدی شده بود، دیروز انگار همه می خواستن زودتر به هم سلام کنن، زودتر به هم عید تبریک بگن، و زودتر همدیگرو در آغوش بگیرن. بله، دیروز هفدهم ربیع الاول بود . 1440 سال پیش در چنین روزی او به دنیا اومد. او که به فرموده خداوند متعال رحمه للعالمینه و وجودش مایه برکت و رحمت همه ی زمینیان قرار داده شده .

می خوام بگم یا رسول الله (ص) درسته وقت نبوت شما جاهلیت بیداد می کرد، ولی الان هم فرق چندانی با اون موقع نداره . آدما به ظاهر عاقل شدن ولی باز هم انسانیت رو فراموش می کنن. باز هم همدیگر رو آزار می دن ، باز هم به وجود همدیگه احترام نمی ذارن . باز هم اونایی که حس می کنن قدرت دارن زندگی رو برای اونایی که مظلوم هستن و هیچ کس رو غیر از خدا ندارن تلخ و سخت می کنن. به بچه ها و زن ها رحم نمی کنن و تا جایی که می تونن به هر کسی که توانش رو دارن آزار می رسونن. یا محمد که صلوات بر تو و بر همه ی خاندانت باد، از خدا بخواه که منجی ما نیز ظهور کنه و با ظهورش بار دیگه چون جد بزرگوارش عدالت رو بر پا کنه و زندگی را به طعم ضعیفان شیرین کنه . ما به این ظهور امید داریم و مطمئن هستیم، پروردگاری که رحمه للعالمین رو می آفرینه ، خودش ارحم الراحمینه و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه شریف خیلی زود خواهد آمد.

الهی حاجات ما را برآورده به خیر بفرما

به امید صبح ظهور

 

 


87/12/26::: 2:35 ع
نظر()
  
  

بسم الله الرحن الرحیم

به نام او که لطف و مهربانیش از شمار بیرون است.

 

 کتاب فصل­ها که ورق می­خورد، پس از حکایت بهار و تابستان، داستان پاییزی پر از باران شروع می­شود؛ هزار آیینه زیبایی حضرت رحمن پرده از رخ بر می­دارد و زمین و آسمان سرودی دیگر از نغمات الهی را زمزمه می­کنند. و تو در این میانه­ی شستن زمین و نشستن شبنم بر شاخه­ها و برگ­ها، به رقص می­آیی و به طرب، در آن هنگامه که رقص اسرارآمیز طبیعت را با آهنگی دیگر به چشم می­بینی و ذکر حضرت حق تمام وجودت را فرا می­گیرد و گوش جانت حمد و ثنای افلاکیان را می­شنود، شیفته می­شوی و مدهوش و بی­قرار؛ اختیار از کف می­دهی، به شوق بر می­خیزی و به سرانگشتان پا بلند می­شوی. می­چرخی و می­چرخی و می­چرخی؛ و زمزمه می­کنی:

روز طربست و سال شادی                کامروز به کوی ما فتادی

تاریکی و غم تمام برخاست          چون شمع درین میان نهادی

اندیشه و غم چه پای دارد                 با آن قدح وفا که دادی؟

مستی و خوشی و شادکامی                سلطان دلی و کیقبادی

و آن عقل که کدخدای غم بود            از ما ستدی به اوستادی

شاباش که پای غم ببستی               صد گونه در طرب گشادی  

 

و این فصل نوکه آخرین روزهایش طعم زمستان می­دهد نسبتی عظیم دارد با رحمت حضرت رحمان که خزائن نعمتش را بر بندگان از خوب و بد می­گشاید و از زلال قطره­هایی که حتی بویشان شورانگیز و مستی افزاست، بندگان را به روشنایی قرب حضرت معبود راهنمایی می­کند. هر قطره­ای که از عرش به فرش می­آید به نغمه­ای ملکوتی زینت شده است که آن را در دیدگانت همچو یاقوت و الماس، درخشنده و زیبا می­کند؛ و آن نغمه شاید این باشد که ای بندگان! اندکی از هیاهوی جهان زیرین کناره بگیرید و خود را در سرود خیال­انگیز رحمتش غرقه سازید. طبیعت که تازه می­شود، شما هم جان­هایتان را تازه کنید و اختیار از کف بگذارید و با مرکب یادش، گامی به سوی مقصد بردارید:

بر نشین ای عزم و منشین ای امید          کز رسولانش پیاپی شد نوید

دود و بویی می­رسد از عرش غیب          ای نهانان، سوی بوی آن پرید

هرچه غفلت کور و پنهان می­کند           دود بویش می­کند آن را سپید

ما ز گردون سوی مادون آمدیم             باز ما را سوی گردون بر کشید

عالم سر به سر ذکر و نام اوست و جانی پیراسته از رجس دنیا، به روشنی رکوع و سجود کائنات را شهود می­کند و به شوق می­آید:

در دو چشم من نشین، ای آنکه از من من­تری           تا قمر را وانمایم، کز قمر روشن­تری

اندرآ در باغ، تا ناموس گلشن بشکند            زانکه از صد باغ و گلشن خوشتر و گلشن­تری

تا که سرو از شرم قدت، قد خود پنهان کند      تا زبان اندر کشد سوسن، که تو سوسن­تری

وقت لطف ای شمع جان، مانند مومی نرم­وار                وقت ناز از آهن پولاد، تو آهن­تری

 

و چه خوش­ درختان جامه­ی پوسیده از تن برون می­کنند و چند صباحی چله می­نشینند و از لطف و احسان حق می­نوشند. نور رحمتش که نمی­رسد پژمرده می­شوند و آب حیاتش که نباشد، می­میرند. چه بسیار بندگان مقربش که چون طبیعت به گاه خزان، به تزکیه مشغول می­شوند و گوهر جا­نشان را از آلودگی­ها پالایش می­کنند و قلبشان را آنقدر می­سایند که از غیر حق تهی می­شود و آیینه­وار تلالو الطاف جلی و خفی حضرت باری را با جسم و جانشان باز می­تابانند.

برگ­ریز خزان در جان آدمی، برگ­ریز عادات سخیفه و پیراستن دل­های زنگ­گرفته است که:

ای دل چه اندیشیده­ای در عذر این تقصیرها

زان سوی او چندان وفا، زین سوی تو چندین جفا

زان سوی او چندان کرم، زین سو خلاف و بیش و کم

زان سوی او چندان نعم، زین سوی تو چندین خطا

زین سوی تو چندین جسد، چندین خیال و ظنّ بد

زان سوی او چندان کشش، چندان چشش، چندان عطا

چندین چشش از بهر چه؟ تا جان تلخت خوش شود

چندین کشش از بهر چه؟ تا در رسی در اولیا

از بد پشیمان می­شوی، الله گویان می­شوی

آن دم ترا او می­کشد تا وا رهاند از بلا

از جرم ترسان می­شوی، وز چاره پرسان می­شوی

آن لحظه ترساننده را با خود نمی­بینی چرا؟

گر چشم تو بربست او، چون مهره­ای در دست او

گاهت بغلطاند چنین، گاهی ببازد در هوا

گاهی نهد در طبع تو سودای سیم و زر و زن

گاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفی

این سوکشان سوی خوشان، وان سو کشان با ناخوشان

یا بگذرد یا بشکند کشتی درین گردابها

چندان دعا کن در نهان، چندان بنال اند شبان

کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید صدا

بانگ شعیب و ناله­اش و آن اشک همچون ژاله­اش

چون شد زحد، از آسمان آمد سحرگاهش ندا:

گر مجرمی بخشیدمت، وز جرم آمرزیدمت

فردوس خواهی دادمت، خامش، رها کن این دعا

گفتا نه این خواهم نه آن، دیدار حق خواهم عیان

گر هفت بحر آتش شود، من در روم بهر لقا

گر رانده آن منظرم، بستست ازو چشم ترم

من در جحیم اولیترم، جنت نشاید مرمرا

جنت مرا بی روی او، هم دوزخست و هم عدو

من سوختم زین رنگ و بو کو فرّ انوار بقا؟

گفتند باری کم گِری تا کم نگردد مُبصری

که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا

گفت ار دو چشمم عاقبت خواهند دیدن آن صفت

هر جزو من چشمی شود، کی غم خورم من از عمی؟

ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن

تا کور گردد آن بصر، کاو نیست لایق دوست را

اندر جهان آدمی باشد فدای یار خود

یار یکی انبان خون، یار یکی شمس ضیا

چون هر کسی در خورد خود یاری گزید از نیک و بد

ما را دریغ آید که خود فانی کنیم از بهر لا

شاید اگر توفیقی بود دلیل از پاییز نوشتنم را در نوشته ی بعدی بگویم

یا حق

 

 


87/10/29::: 5:4 ع
نظر()
  

به نام خداوند عشق ودوستی

دوستان وخوانندگان گرامی سلام .فکرمیکنم من بی نظم ترین کسی هستم که در پارسی بلاگ وبلاگ دارد چون فاصله بین هرپیامی که واردوبلاگ می کنم به اندازه درس خوندن یه بچه کنکوری برای قبول شدن دانشگاه هست .گفتم دانشگاه یاددانشگاه خودم افتادم .حقیقتش رو بخواهید من اینقدر بی نظم نبودم ولی ازوقتی که مجددا در مقطع بالاتری شروع به تحصیل کردم خیلی از اوقاتم را باید به تحصیل بپردازم (ببخشید دست خودم نبود یه دفعه متن خیلی ادبی وبا کلاس شد ولی نه بابا من هنوز همان بی سوادی که بودم هستم )این روزها دیگه سواد داشتن به معنی دانشگاه رفتن ومقطع عوض کردن نیست چون رفتن به یه مقطع بالاتر به آسونی عوض کردن یه لباس جدیده .البته اونقدرهام راحت نیست ولی اگه اون حوصله ای که میگذارید تا یه لباس را با رنگ ومد وجنس وطرح ومارک دلخواه خودتون پیداکنید برای درس یه کمی اش رو خرج کنید باورکنید تا حالا باید دکترا هم گرفته باشید.ما که نفهمیدیم چه طور کنکور دادیم وقبول شدیم ان شاالله شما متوجه شوید چی شد که این طوری شد؟یه کمی شوخی برای اون هایی که این اواخر کنکور دادن بدنیست تا از حال وهوای این نقطه کور دربیان‍  

ول کنید بابا هی چی شد؟سخت بود یا نبود؟امسال سخت تر از اون سال بود ؟اون سال سخت تراز این سال بود؟زندگی کنید ویه کمی این حرفا رو ول کنید.نمیگم اصلا درس نخونید یا خدای نکرده بی خیال باشید ولی اگه واقعا زحمتتون رو کشیدید دیگه تا اومدن نتایج کنکور کارشناسی ارشد کاری از دستتون برنمی یاد پس اززندگی تون لذت ببرید .البته طرف صحبتم با این بچه کنکوری ها هم هست هان!!!!!!!!!!!!!!!!!!خودمونیم فهمیدید که منظورم چه کسایی هست(دبیرستانی ها ی عزیزمون).می خواستم پیامی به مناسبت تبریک سال جدید بگذارم که رسیدم به این حرفا عیبی نداره ضرب المثل معروفی می گه تبریک سال نو رو هروقت از آجیل های عید بگیری تازه است .حتما همه اتون هنوز ته مونده های آجیل ها تون هست که بخورید .پس احیانا اگه آجیلی مونده وشما مشغول میل کردن پسته ها واحتمالا اگه چیزی مونده باشه فندقا هستید وپیغام این بنده خدا رو هم از اینترنت مشغول خواندن هستید :

سال نو مبارک

 


87/1/25::: 1:5 ع
نظر()
  
  

 

عکس آقا

"جرقه ای درانتظار انفجار"

معلم سرکلاس گفت :بچه ها کی می تونه با این سه کلمه یه جمله خوب وبا معنا بسازه؟

انقلاب – نور- انفجار

هرکدام ازبچه ها با دیدن کلمات شروع کردند به فکر کردن و بعضی به سرعت چیزهایی نوشتند ودست بلند کردند تا جمله هاشون رو  بخونند:

"انفجار نوری است که می تواند انقلاب به پا کند"

"انقلاب از سیل حرکت ها وانفجار نور حاصل می شود"

"انفجارنوری است که می تواند انقلاب را به همراه داشته باشد"

و.....

اما یکی ازبچه ها که نامش روح الله بود، ایستاد و با صلابت خاص و صدایی رسا گفت :

"انقلاب ما انفجار نوربود"

این جمله دقیقا همان منظور معلم ازمطرح کردن بحث جمله سازی درکلاس بود .نام این دانش آموز معلم را به یاد امام روح الله خمینی انداخت وناخود آگاه اشک از دیدگان معلم جاری شد.

بچه ها با تعجب می پرسیدند :

مگرروح الله چه گفت که آقا معلم این همه ناراحت شده وگریه می کنه.

لحظاتی بعد معلم ،سوال دیگری را مطرح ساخت :

بچه ها کدامیک از شما تا به حال این جمله را شنیده است .این جمله شما را به یا د چه واقعه ای می اندازد؟

دانش آموزان همگی وبا صدای بلند گفتند "انقلاب اسلامی ایران"

معلم خوشحال شد واین بار اشک شوق درچشمانش حلقه زد

معلم وقتی انگیزه وذوق دانش آموزانش رادید نوری در دلش روشن شد که جرقه ای کوچک از همان انفجارنور بود.یکی از بچه ها از وسط کلاس دستش را بلند کرد وگفت :آقا اجازه چرا امام خمینی فرموده اند انقلاب ما انفجارنوربود؟

معلم گفت :آفرین پسرم سوال بسیار خوبی است. بچه ها کی می تونه به این سوال جواب بده؟

بچه ها کمی فکر کردند ویکی ازآنها گفت :

آقا اجازه! شاید ازبس که تیروگلوله می زدند انقلاب شده

یه دفعه انفجاری ازصدای خنده به پاشد وحتی معلم هم خنده اش گرفته بود

یکی دیگر ازبچه ها گفت :

آقا اجازه!چون انقلاب یک حرکت خودجوش ومردمی بود امام این جمله را فرموده اند

معلم گفت:احسنت ولی جواب کاملتری لازم است

یه نفرازته کلاس دادزد:

آقااجازه!مردم تحت فشاراقتصادی بودند وحکومت طاغوت وضع رابرای مردم بسیارنابسامان کرده بودوچون گروه کثیری ازمردم ستمدیده ومظلوم ومستضعف قیام کردند وانقلاب رخ داد ،امام آن را با انفجارنور مساوی دانستند

این بارمعلم بسیار خوشش آمده بود وباصدای بلندتری آفرین گفت اما هنوز به جواب کاملتری نیازداشت

معلم گفت:بچه ها همه اینها کاملا درست است اما انقلاب ما علت های مهم دیگری هم داشته که من دوست دارم آن علت ها رو از زبون خودتون بشنوم

معلم بچه ها رو راهنمایی کرد وگفت به قیام امام حسین (ع)فکرکردید که چرا امام ما چنین قیام خونینی کردند

یکباره ولوله ای در بچه ها ایجاد شد وهمه می خواستند جواب بدهند وبالاخره یکی از آنها که صدای بلند تری داشت برهمه غالب شد وایستاد وگفت:

امام حسین برای امربه معروف ونهی ازمنکر قیام کردند واگر قیام مردم ایران را با قیام امام حسین مقایسه کنیم می بینیم که مردم ما هم به دلیل بیداد ظلم وستم ونابرابری های اقتصادی واجتماعی وبی عدالتی های حکومت محمد رضا شاه انقلاب به پاکردند

معلم سرش را به نشانه احسنت حرکت داد ودانش آموز از این حرکت معلم خیلی خوشش آمده بود.

یکی دیگر ازبچه ها که معمولا آروم بود واگرصحبتی می کرد حساب شده ودرست بود دست بلند کرد وگفت آقا معلم من می تونم حرفای دوستم رو کامل کنم .معلم گفت:باکمال میل مهدی جان ،ما آماده شنیدنیم.

مهدی باصدای بسیارآرام ولحنی مودبانه ایستاد وگفت:

به نظرمن انقلاب اسلامی ما انقلاب ارزنده ای است که باید به یک انقلاب جهانی بپیوندد تا کاملترشود،همه ما درانتظارهستیم ،درانتظارقیام منتقم خون حسین (ع)،پس انفجارنور با قیام حضرت مهدی (عج)تکمیل می شود وآن وقت است که می توان طعم واقعی عدالت وبرابری وبرادری میان مسلمانان را چشید.

همه بچه ها غرق درسخنان مهدی بودند وباتمام شدن صحبت هاش یکباره شروع کردند به تکبیرگفتن ،شوروشوق عجیبی در کلاس به پاشده بود ومعلم ازوجود چنین دانش آموزانی درکلاس درسش به خود مباهات می کرد و درانتظارپایان کلاس بود تا قضایای امروزرابرای همکارانش توصیف کند.

صدای زنگ بلند شد وزنگ انقلاب نواخته شد ،معلم ازهمه شاگردانش به خاطرشرکت کردن دربحث تشکرکرد وگفت فقط یه جمله بهتون می گم ،اون هم اینه که :

"انقلاب اسلامی ایران تحت تاثیر قیام جاویدان امام حسین(ع)واصحابشان به رهبری امام خمینی ویاران وفادارشان رخ داد تا جرقه ای کوچک برای به ثمرنشستن قیام جهانی مهدی موعود(عج)باشد ،پس تا آن روزدرانتظارمی مانیم وازخداوند می خواهیم که به ما توفیق دهد باردیگر دررکاب آقایمان به پیروزی دست یابیم"

عطردل انگیز صلوات درهمه جا پخش شد وبچه ها ازکلاس بیرون آمدند.

"برای شادی روح مطهر امام خمینی وارواح مطهر شهدای انقلاب اسلامی وهشت سال دفاع مقدس صلوا ت بفرستید"

 

 


86/11/22::: 2:43 ع
نظر()
  
  

السلام الیک یا بنت موسی ابن جعفر یا فاطمه معصومه(سلام الله علیها )

روز دختر مبارک


86/8/21::: 8:57 ع
نظر()
  
  

یکی بود یکی نبود غیرازخدای مهربون هیچکس نبود

یه دختربود که دختربود .مجردبود.محصل بود.مودب بود.مدبربود.مهذب بود.مرتب بود.وخلاصه بود توی دنیاتک بود وگل بود. این دختربزرگ شد وبزرگتر تارسید به پارسال یعنی سال 1385که با وبلاک نویس ها آشنا شد ودید که عجب!!!!!!!!!!!!!دنیای وبلاگ نویسی هم برای خودش عالمی داره وچقدرپرجنب وجوشه . ولی این رویادش رفته بود که اگروبلاگ بنویسه دیگه باید بنویسه نه اینکه تایه کمی سرش شلوغ شد دیگه همه چیز روبه امان خدای مهربون ول کنه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

وای که چقدرکارزشتی کرده این دختر خانوم .مگه نگفتی که فلان بود وفلان بود وفلان ......................................

داشتم می گفتم تااینکه پارسال رسید به سال آخر تحصیلش وتصمیم گرفت که به هرقیمتی که شده درکارشناسی ارشد قبول بشه اون هم توی یک دانشگاه معتبر .( مردم چه آرزوهایی توی سرشون دارن آدم ازتعجب شاخ درمی آره )

اتفاقا وقتی درترم آخر دانشگاه بود یه پیشنهاد کاری خوب داشت که هم جای خوبی بود وهم امکان رشد داشت چون اسم محل کارش مرکزرشد بود .پس تا اینجای داستان دختر مودب ومحترم ومحصل و مجرد وبقیه موارد هم دانشجوبود وهم مشغول به کار دریک مرکزدانشگاهی که اتفاقا این مرکز کلاس کارش بالابود و مدام باایده های نو واختراع نو و آدم های نو وتروتازه وزبر وزرنگ درتماس بود .

دختر خانم با خودش گفت من هم درسم رومی خونم هم سرکار می رم وهم خودم روبرای کنکور آماده می کنم .اما خبرنداشت که داره چه اتفاقاتی می افته .

ازقضا مادر دختره مریض شد ومجبورشد چندماهی توی خونه استراحت مطلق داشته باشه واین دختر خانم هم که تنها دختر خونه بود وباید ازمادرش مراقبت می کرد وکارهای خونه رو هم به عهده می گرفت وتازه ازمهمونهای مامان هم پذیرایی می کرد .جونم براتون بگه که برای دختر ه اولش که این اتفاق افتاده بود خیلی سخت می گذشت و اون هرروز خسته تر ازدیروز کارمی کرد ودرس می خوند ومراقبت می کرد .

اون با خودش گفت من یه دختر جوونم وپرازانرژی واگه بخوام ازاین حوادث کوچیک بترسم که دیگه نمی شه به من گفت دختر .من باید سرشار ازانرژی باشم وهیچ وقت خسته نشم .

پس بایه انرژی تازه و یه امیدی دوباره بازهم شروع کردبه زندگی .................واقعا زندگی می کرد

اما این همه ماجرانبود این دخترخانوم بعدازیه مدتی که خیلی به خودش سخت گرفت وباجون ودل زندگی اش رواداره می کرد وخم به ابرونمی اورد بالاخره دیگه جسمش طاقت نیاورد ومریض شد اون هم چه مریضی سخته که خودش هم مجبور شد یه ماه استراحت کنه و هزار دکتر وآزمایش و غیره وغیره

این دیگه خیلی براش غیر منتظره بود چون واقعا ازهمه چیزش عقب افتاده بود وفکر می کرد که دیگه نتونه باوجود این حوادث زندگی اش رو جمع وجور کنه

خوب راست هم می گفت این همه مسئله واقعا دل می خواد که آدم هنوز هم بتونه مثل قبل به زندگی ادامه بده واون دختر هم کمی ازلحاظ روحی کسل شده بود ودیگه دلش نمی خواست کاری بکنه .

راستش روبخواهید فکر می کرد تمام آرزوهاش به بادرفته ودیگه نمی تونه به اون ها برسه

تازه یه مسئله دیگه هم بود واون هم اینکه خواستگارها ولش نمی کردن وهرروزیه مدل جدیدی درخونه شون رومی زدن

(تازه باید به زندگی آینده اش هم فکر می کرد )

 به نظر شما این دختر چطوری تونست براین مشکلات فائق بیاد ؟آیا اصلا تونست موفق بشه ؟ تونست به خواسته هاش برسه وهم فارغ التحصیل بشه وهم درکنکور قبول بشه وهم ازمادرش وخونواده اش مراقبت کنه و هم یه باردیگه نعمت سلامتی روبه دست بیاره وازهمه مهمتر شریک زندگی اش روپیدا کنه ؟

(والا شما اینقدر این سوالت رو طولانی کردی که ما نفهمید یم اول سوال کجابود ؟اصلا این سوال بود یا تراژدی غم انگیز یه دخترتنها ؟!!!!!!!!!!!!)

دلم می خواد بدونید ما ایرونی هستیم وایرانی هیچ وقت خسته نمی شه وهمیشه به دنبال کسب افتخاره پس دخترای ایرونی هم همین طور هستند وهمیشه باعث سرافرازی خانواده .

این یه اصلی هست که هیچ وقت نباید فراموش کرد : زنان ودختران هستند که جامعه رومی سازند چون اونها روحیه وحس انسان سازی وانسان دوستی بسیار قوی دارن

دختر ایرانی قادره هرکاری رو که اراده کنه به خوبی انجام بده بدون اینکه خدای نکرده بی آبرویی به باربیاره

من معتقدم ما هیچ جای ایران اسلامی دختر بدی نداریم ودخترها به دلیل لطافت وحساسیتی که دارن نیاز به مراقبت فراوانی دارند .اگرهم دختری کمی باآرمانها درتضاده به خاطراینکه همه آدم ها یه جور نیستن یه نفرشیطون وبازیگوشه ویه نفرساکت وسربه زیر ویه نفرهم آرومه وهم شلوغ (جل الخالق نویسنده این متن معلوم نیست عقل درست حسابی داره یا نه )

این داستان رو براتون گفتم که به اینجا برسم :

این دخترخانم امسال که سال 1386 هست وامروز که روزه دختره ازتوی سایت دانشگاهشون که یک ازدانشگاه های معتبرایرانه ودرحالی که حلقه نامزدی اش رو درانگشت داره ودرسلامتی کامل به سرمی بره مشغول تایپ نامه ای برای دخترای ایرونیه .

شاید اگه کسی این نوشته روبخونه خیلی هم ماجرا رو سخت وغیرقابل تحمل ندونه ولی خوب برای اون دختر حساس ومامانی این حوادث خیلی سخت بودوسخت بود وسخت .

الحمدلله حال مامانش بهتر شده ومی تونه خودش تقریبا به کارای خونه برسه .

اما رازموفقیت این دختر که ان شالله داره یواش یواش نویسنده هم می شه چی بود ؟

آهای دخترای ایرونی این روبه عنوان یه هدیه ازطرف نویسنده این نوشته قبول کنید وسعی کنید درزندگی تون به کارببرید

رازموفق شدن این دختر گل ایرونی توکل به خدا وکمک گرفتن ازائمه بالاخص خانم بزرگوارم حضر ت معصومه (ُس) بود

اون توی تمام این روزهای سخت ارتباطش روبا اونی که بالای سرش هست ومعبودش قطع نکرد برای رضای خدا کارکرد وتاجایی که تونست خدمت کرد ودرس خوند وناامید نشد وچون این کاررو کرد یه دعای خیلی خشکل همیشه بدرقه راهش بود :

اون هم دعای مادرش بود . دخترخانم های گل قدرمادر رو بدونید که اگه شما گلید مادر گلستانه وتازه شما فقط یه گل ازاین گلستان هستید وقراره درآینده شما هم گلستان بشید .

ازمادراتون توی همه مراحل زندگی اتون شمارودعا کنه

همیشه ازش بپرسید که ازتون راضی هست یانه ؟

تاجایی که می تونید بهش محبت کنید ونگذارید خدای ناکرده مثل یه خدمتکار توی خونه براتون کارکنه .

می دونم که شما همه این چیزها روبهتر ازمن می دونید واین حرفها روبرای یادآوری به خودم زدم

راستی یادم رفت بگم اون دختره باپسری ازدواج کرد که حتی خوابش رو هم نمی تونست ببینه .اون آقا پسر گل دقیقا همه خصوصیاتی که دختر می خواست رو داشت ویه گلی بود بسیارباطراوتتر وخوشبو تر ازاون دختره

اون آقا پسر حالا دیگه شده تمام زندگی دختر خانم

ان شاالله هردختری که ازدواج کرده خوشبخت بشه وروز به روز درمسیرحق بیشتر گام برداره واگه هم هنوزمجرد با یه گل پسر ه گل تر ازخودش ازدواج کنه

فقط یه چیزی یادتون نره : ارتباطتون رو با خدا هیچ وقت قطع نکنید حتی به قیمت چندثانیه فکرکردن به او ...............................

به نام او که همه چیزاست ودیگران همه هیچ نوشته ام رو پایان می دم

به امید زندگی بهتر وفردایی طلایی تر


86/8/21::: 8:50 ع
نظر()
  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >