سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس دانش را بجوید، [کوشش او [کفّاره گذشته اش باشد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

به نام خداوند پیونددهنده رمضان با دل های عاشق

بعضی ازمیهمانی ها خیلی دوست داشتنی وشیرین است واینقدرخوش می گذره که آدم دوست نداره تموم بشه .فرارسیدن ماه رمضان ماه پربرکت الهی به همه دلدادگان وعاشقان مبارک باد.


  
  

به نام خدای منتظران

امروز صبح ساعت 6:30داشتم می رفتم حرم خانم حضرت معصومه که یه اتوبوس ازجلوم رد شد وخیلی توجهم روبه خودش جلب کرد.طوری که ایستادم وبرگشتم تا متن نوشته شده روی بدنه اتوبوس رو یه باردیگه بخونم .

خیلی قشنگ وجالب نوشته بود .می دونید چی نوشته بود که بادل من اینطوری بازی کرد؟

اونجا نوشته شده بود:"وقتی اباصالح المهدی (عج)بیاید واژه انتظار ازفرهنگ ها ودیکشنری ها حذف خواهد شد "

برای انسان ها ی غافلی چون من این طوربازی باکلمات شاید بتونه کمی دلمون روقلقلک کنه وبلرزونه .

مخصوصا برای ما بچه قمی ها .چندروزی هست که تمام شهرقم عطرنیمه شعبان رودرتمام فضای شهرپراکنده کرده مخصوصا امسال که شب چهارشنبه ،شب زیارتی مسجدمقدس جمکران مصادف با شب میلاد آقا شده .

وه که چه صفایی داره شب تولد مهدی موعود(عج)خداقسمت کنه وبری مسجدمقدس جمکران .

به خدا قسم که خدا لطفش روبه ما قمی ها تموم کرده با این افتخار میهمانی که به ما درقم داده.

نه ما میزبان نیستیم بلکه صاحبخانه حضرت حجت وعمه بزرگوارشان هستند.

یادم می یادسال گذشته که پیاده رفته بودیم جمکران ،چقدرخسته ودلشکسته بودم ولی الحمدلله امسال باعنایت آقامون آروم شدم .ازخدامی خوام به حق این ایام عزیز شفای همه مریض های دلشکسته روبده که نعمعت سلامتی بهترین نعمت دنیاست .

آهای بچه حزب اللهی ها دلتون برای آقامون تنگ شده .دیگه نفستون داره توی سینه سنگینی می کنه؟دوست دارید یه گوشه ای دورازهیاهوی شهربنشینید ویه دل سیرگریه کنید ؟دوست دارید با آقا درددل کنید؟..........

اگه دلتون می خواد آقا نگاهتون کنه تادیرنشده دست به کاربشید وازهمین امسال نیمه شعبان با دل خودتون ودرمحضر امام زمان (عج)با خودتون وخودمون یه قول وقرارهایی بگذاریم .قول وقراری که شکسته نشه وقلب آقا رونشکونه . بیایید با هم قول بدیم که تاسال دیگه نیمه شعبان توفیق زیارت آقا نصیبمون بشه یا حداقل کاری نکنیم که دل آقا روناآروم کنیم وخدای ناکرده مهدی فاطمه (عج)رو ازخودمونه ناامید کنیم .

ماروهم ازدعای خیرتون فراموش نکنید .

ای منتظرغمگین مباش گویا سواری می رسد       گردی به پاشد درافق گویا سواری می رسد.

ایام خجسته میلادپربرکت اولا د حیدر اباصالح المهدی ادرکنی رو به شما تبریک می کنم وازصمیم قلبم برای همه شما جوون ها آرزوی خوشبختی وسعادت می کنم.

حق نگهدارتون وعزتتون زیاد


86/6/4::: 3:55 ع
نظر()
  
  

ن

پابوسی امام رضا(ع)برای اونهایی که دلشون حسابی برای آقا تنگ شده عجب لذتی داره.

می گن آقا بایدخودش دعوت کنه .بی دعوت نمیشه رفت زیارت آقا.خوش به حال اونهایی که آقا می یاداستقبالشون وحسابی ازشون مهمون نوازی می کنه

مثل اینکه آقا ماروهم قابل دونسته ودعوت کرده .ان شاالله که لیاقت این سفرروداشته باشیم

دعامیکنم .برای همه دردمندان دعاخواهم کرد.فقط دلم می خواد چشمای پرگناهم بیفته به گنبد طلایی آقا .بعدباهمون حال خوش توی صحن های حرم راه برم تابرسم به ضریح خشگلش .وه که چقدربی تاب این لحظه ام .

دلم می خواد امسال که می رم امام رضا با هرسالم فرق داشته باشه .دلم می خواد سفرامسالم برام بارمعنوی عمیقی روداشته باشه طوری که اثرش روتوی ماه رمضون ببینم .

می خوام به آقا بگم .آقا زائرهای قمی بابقیه زائرهات فرق دارن .آخه اونها بوی عطرخوشبوی معصومه رومی دن .

می خوام به خانم بگم .خانم حتما وحتما واسطه ی این دعوت شما بودید.وحالا باید خودتون ماروبا حال وهوای خوشی راهی سفرکنید.

یاامام رضا دلم برای بوی عطری که توی حرمت می پیچه تنگ شده

یاامام رضا دلم برای آبهای زلال حوض های حرمت تنگ شده

یاامام رضا دلم برای حیاط زیبا وشلوغ حرمت تنگ شده

یاامام رضا دلم برای دعای کمیل وندبه حرمت تنگ شده

یاامام رضا دلم برای اشک های چشمانم با نگاه به ضریح نورانی ات تنگ شده

یا امام رضا دلم برای نمازهای زیارت حرمت تنگ شده

یا امام رضا دلم برای نوای اذانی که درحرمت می پیچه وهرعاقلی رامست وخمارمی کند تنگ شده

اصلا می  دونی آقا علت همه ی این دلتنگی ها چیه

اینه که من ،بنده سراپاتقصیرخدا ،به خودم جسارت دادم ودلم برای تو وخود تو تنگ شده .

آره آقا دلم برای وجود پاک خودت یه ذره شده ودارم ثانیه شماری می کنم تابرسم توی حرمت وذوب بشم

ازخدا می خوام قسمت همه ی عاشقا بکنه که بیان حرمت ودلشون روصفابدن

ازخدا می خوام که ماروهم به سلامت به حرم ضامن آهوبرسونه .انشاالله .

بشکن صبوی باده را هستی تویی مستی تویی

دراین سرای نیستی هستی تویی مستی تویی

 


86/4/18::: 9:56 ص
نظر()
  

دوباره دل هوای بقیع کرده ،دوباره دل گرفته ،دوباره دل بیاد قربت بقیع به گریه افتاده،دوباره دل هوای زیارت قبرگمشده راکرده،دوباره دل ،بقیع را به چشم دل زیروروکرد.

کجاست ؟کجاست قبرت ای مادردلشکسته.     

دوست دارم ازفاطمیه ات شروع کنم.فاطمیه ای که امسال برای من واو خاطره انگیزبود.فاطمیه ای که لحظه لحظه اش راازیادنخواهم برد.فاطمیه سال 1386هجری شمسی رامیگویم .فاطمیه ای که دوعاشق رابه هم رساند.هردوعاشق حضرت زهرابودند وهستند وخواهندبود.

وسعت دل دریایی بانوی دوعالم ونگین انگشتری خاتم پیامبران دل کوچک مازمینیان رابه وجدمی آورد.امسال ایام شهادت خانم برایم خاطره ای شدکه تاعمرباقی است ودنیا پابرجا درذهنم حک شده وفراموش نخواهدشد.

سه روزروضه برای بانویی که دل شکسته اش عالم رابه آتش می کشد.سه روزمراسم عزاداری برای بانویی که کمرشکسته اش کمرهرعاشقی رامیشکند واین باراین من بودم که کنیزی خانم رابرای میهمانانش می کردم.لذت بردم .لذتی که شیرینی اش راباهیچ شیرینی دنیوی دیگری عوض نخواهم کرد.دردومین روزروضه بودکه حضرت عنایت کردواو ازمن جواب مثبت گرفت .بالاخره جواب مثبت راشنید.

وحالا ایام میلادگل یاس است.یاس پیامبردرهجدمین روزازماه جمادی الثانی به دنیاآمد.هجده ،عددهجده قلبم رامی سوزاندوناخودآگاه مرابه یادیاس کبودهجده ساله می اندازد.حضرت زهراگل یاس محمد(ص)وعلی (ع)پس از18بهارازبوته اش جداشدواین ویژگی یاس است که مدت کوتاهی پس ازجداشدن ازشاخه، پژمرده می شود.ریشه ی این یاس پیامبربودوبارفتن پدر،یاس روبه پژمردگی گذاشت ودرآخراوهم رفت .

میلاددردانه ی نبی درفضای خفقان آورآن روزعربستان ،فضایی که فریاد زنده به گورکردن دختران ازهرخانه ای بلندبود،فضایی که به دنیاآمدن دخترراننگ ومایه تباهی میدانستندودرمیان این اعراب جاهل ،رویش شبنمی زیبا بود درمیان آن برهوت .اما وقتی خدابه نبی خاتم فرزند دختری عطاکردآن راهدیه ومایه برکت خانه ی خودخواند.کوثری خواند که خدا به وی ارزانی داشته  بود.

فاطمه جان آیامی دانستی پس ازگذشت بیش از1400سال ازولادتت ،روزمیلاد توراروز مادرخواهند نامید؟


  

 

 

مصاحبه ی خبرنگار واحدمرکزی خبر بافاطمه دختررسول اکرم (ص)

به نام خدای آفریننده آب وآئینه وقرآن وبسم الله النور.

آب که مهریه زهراست ،آئینه که تجلی پاکی اوست ونمایانگر زخم ها وداغ هایی است که درهجران پدرغریبانه تحمل کردوقرآن که همسایه عترت است عترتی که باهستی فاطمه هست شد ونورکه درسایه ی پرتوهای هدایتش قدرت درک برکت دین ودنیا را به انسان فانی داد.نوری که به فرموده رب،قبل ازخلقت بشرآفریده شده است.

معرفی:

برای دخترپیغمبرلقب هایی نام برده اند:زهرا،صدیقه ،طاهره،راضیه،مرضیه،مبارکه ،بتول.امازهرالقبی است مشهورتروبه معنی درخشنده وروشن که ازهرجهت برازنده این بانوست .نام اوفاطمه است .وصفی ازمصدرفطم که درلغت یعنی قطع کردن وجداشدن.

زهرا درکنارپدرش رسول خداودرخانه نبوت پرورش یافت.تربیت دینی راازآموزگاری چون محمد(ص)فراگرفت.اودرخانه تنها بودودوران خردسالی رابه تنهایی می گذراند . دوخواهربزرگترش رقیه وام کلثوم چندسالی ازاوبزرگتربودند.زمان گذشت ودل وجان فاطمه اندک اندک باریاضت های جسمانی وآموزش های روحانی معطوف گردیدکه تاثیرآن بانگ های الله اکبرودرس های اخلاقی وقرآنی سالهابعدآشکارگردید.زمان باتمام فرازونشیبهایش برای دردانه رسول خدا سپری شد تااورابه سن نه سالگی رساند.سنی که با پسرعموی پدرش امیرالمومنین علی (ع)هم پیمان شدوپیوندزناشویی این دوبرکت الهی ومولودآسمانی رابه هم رساند.بانوی نمونه اسلام ،درعرصه خانه اش یک کدبانوی کامل ،دربرابرشوهرش یک همسرفداکاروشکیبا ،درموردفرزندانش یک مادربی همتا ،درپهنه کاروتلاش یک کوشنده خستگی ناپذیر ،درجهان اسلام یک مسلمان نمونه والگو،درعرصه حفظ وصیانت ازدستاوردهای اسلام یک مبارزتلاشگروسازنده ودربرابرخالق خویش یک مومن پرهیزگاروپاکدامن بود.درراه دفاع ازحق مسلمین وطبقه محرومان یک دم ازپای نمی نشست وچون کوهی استوار، دربرابر ناملایمات می ایستاد ومیجنگید.به مسجدمی رفت وباایرادخطابه های آتشین وسخنرانی های روشنگر،حق خودوخاندانش راآشکارمیساخت وحکومت وقت رارسوامیکرد.هم اکنون ازاین بزرگوارسوالاتی خواهیم پرسید که امیدواریم گامی باشد درمسیرشناخت وقدم نهادن درجهت نهضت فاطمی .

خبرنگار:چرانام شما فاطمه است؟

حضرت:فاطمه یعنی جداشده اما ازچه چیزی ؟روایتی است ازپدرم که فرمودند:اورافاطمه نامیدند ،چون خودوشیعیان اوازآتش دوزخ بریده اند.

خبرنگار:ازدوران خردسالی وطفولیت خاطراتی به یاددارید؟

حضرت:من کودکی خردسال بودم که می دیدم نومسلمانان هرروزباشوروهیجان برای فراگرفتن آیت های قرآن وآموختن روش پرستش خدا نزدپدرم می آیند.دراین خانه بود که تکبیرگفتن ،روی به خداایستادن وهرشبانه روزدراوقاتی خاث خدارابه بزرگی یادنمودن آغازشد.ومن تنها دخترخردسال مکه بودمه که چنین جنب وجوشی رادرکنارخودمی دیدم.

خبرنگار:بیان خصلت ها وخصوصیات پیامبروبه زبان آوردن توصیف صفات او جداازشناخت قدرت پروردگاروبیان آن میسرنیست.اوچگونه انسانی است که خداوند دروصفش به جمال وجلال فرموده"انک لعلی خلق عظیم".کمی راجع به پدرتان ،خاتم انبیا واوصیا نبی مکرم اسلام صحبت کنید؟

حضرت:اززمان 40سالگی که پدرم به رسالت مبعوث شدند ،سرسختانه وباتمام قوامشغول آموزش نومسلمانان شدند.درس هایی چون تحصیل خوی انسانی ،اینکه همه مردم دربرابرخداوحکم الهی یکسانند،کسی بردیگری برتری ندارد،مهربانی وخوشرفتاری ،وبسیاری تعالیم دیگر.اما درکناراین تعلیمات وشوروشوق مسلمانان درفراگرفتن این ها،دشمنی همشهریان وخویشان راباپدرم می دیدم.بدوتهمت می زدند ،جادوگراست ،دیوانه است،یتیم ابوطالب کجاوپیغمبری کجا؟سلاح مردم بی منطق چیست؟دشنام ،آزاروکشتار.شروع کردند به اذیت وشکنجه مسلمانان ویاران واصحاب پدرم .تاروزی که شنیدم پدرپیروان خودرافرموده است تامکه راترک کنندوبه حبشه بروند.

روزی شنیدم دشمنان شکمبه شتری رابرسرپدرم افکنده ورخت اوراآلوده ساختند.روزی خبردادند پای پدرراباسنگ آزرده اند .روزی دندانش راشکستندومن مدام آزمایش می شدم تامقاوم ترشوم دربرابرمصایبی ازاین سخت تر.هرآزمایشی تلخ ترازآزمایش پیشین .آزمایش هایی که پایان یافتنی نبودهرروزآزمایشی وهرشب ریاضتی.

خبرنگار:چرابه شما لقب "ام ابیها"داده شده؟

حضرت:دشوارترودردناک ترازهمه ی این رنج ها مرگ عزیزان بود.مادرکه تنهاغمخوارپدردرخانه بودوابوطالب که اورابرابردشمنان حمایت می کردوکسی جرات اینکه قصدجان پدررابکند به خودنمی داد،رسول الله راتنهاگذاشتند،ودیگرمن دخترخانواده نبودم،من جانشین عبدالله،عبدالمطلب،ابوطالب وخدیجه بودم.وبایدوظیفه مادرم راعهده دارمی شدم بایدبرای پدرهم دختری می کردم وهم مادری .پدرم نبایدتنها می ماند.دشمنان براوگستاخ شده بودندواوبه دلجویی نیازداشت.

خبرنگار:حدیثی باورنکردنی درموردشمانقل شده"خداازخشم فاطمه به خشم می آید"چگونه ممکن است؟

حضرت:فرزندم امام صادق این حدیث راروایت کرده .جمعی ازجوانان ازامام صادق پرسیدند:بعضی جوانان حدیثی ازشما نقل می کنندکه باورکردنی نیست.می گویند"خداازخشم فاطمه به خشم می آید"امام فرمودند:مگرشمااین روایت رادرکتاب های خودنداریدکه خداازخشم بنده مومن به خشم می آید.گفتند،آری .پس چرا باورنمی کنید که فاطمه زنی باایمان باشدوخداازخشم او به خشم آید.

خبرنگار:چرادستان شما خونی است وپینه بسته ،مگرشماخدمتکارندارید؟

حضرت:پدرم فرمودند:کارهارابا فضه تقسیم کن .اگریک روزاونان درست میکند فردانوبت من است که دستاس بکشم ،گندم بکوبم ونان بپزم.

خبرنگار:تعریف ویژه شما ازولایت وامامت چیست؟

حضرت:آیاشما روزغدیررایادتان رفته .ازپدرم شنیدم (این حرف رافقط من شنیدم)امام مثل کعبه است .

خبرنگار:سوال من این است که اگرمردم دنبال امام ومولایشان نرفتند چراامام نزدمردم نرفت وهمسرش به میدان آمد؟

حضرت:امام مثل کعبه است وکعبه پیش کسی نمی رود.من باید دورکعبه بگردم.

خبرنگار:چراشب های جمعه دست دوفرزندتان حسن وحسین(ع)رامی گیرید وسرقبرشهدای بدروحضرت حمزه سیدالشهدا و....می روید،آنگاه بلندبلندگریه میکنید؟باوجوداینکه سالهاست ازآن حوادث گذشته.

حضرت:برای اینکه مردم بیایند وبپرسند این زن کیست ؟ وچرا؟ چرااینطورگریه میکند.(حاکی ازاین مسئله است که حضرت سیاستمداری برجسته بودند وازاین طریق می خواستند توجه مردم غفلت زده وخاموش رابه مسائلی که درجریان بود جلب کنند)

خبرنگار:باشهادت شما نم نم باران بی کسی وتوفان سهمگین خزان به سمت آشیانه اول مظلوم عالم شتاب گرفت .دست های بسته شده بادل شما چه کرد؟اشک های آرام علی درنهایت غربت وبی کسی وهراس اوازدرددل باشما که مبادا باشنیدن داغ های دل علی ضجه ای عالم سوزبزنید،همه وهمه دریک نگاه خلاصه شد این نگاه حکایت ازچه داشت؟

حضرت:اوبانگاهش درددل کرد:

فاطمه جان!اینک آغازطلوع توست که جانت به غروب نشست ودرپناه آن می خواهی چشم برمردمی ببندی که آرزوی خزانت رادردل می پروراندند.

فاطمه جان!اندکی صبرکن ،مگذارغم تنهایی وغربت،آتش برقلب علی (ع)اندازدومگرنه آنکه درشب های بی کسی علی پابه پای اوکوبه کرامت خویش رابردرهای جهالت مردم کوبیدی تاشاید صدایی شنیده شود اما دریغ ازیک مرد.

فاطمه جان غروبت آیه های غربت علی (ع)بود.

خبرنگار:عاشقان ودلدادگان مکتب شما بی صبرانه درانتظارزیارت قبرپاکتان هستند این انتظارتا کی بلورشیشه ای قلبشان رابه امید شکستن وسبک شدن به دیدارمی رساند؟

حضرت:مولایم امام علی (ع)می فرماید:بهترین عبادت سکوت وانتظارفرج است.

 

-- به رنگ خون به رنگ خونه هیزم

                           -- شده مادرکشی قانون هیزم

-- اگردرچوبی ودل سنگ باشه

                         -- نمی دونی چه می سوزونه هیزم


86/3/12::: 4:27 ص
نظر()
  
  

به دانه های شیشه ای اشکت سوگند که من ........

 

همش گریه می کرد.نزدیک 4ساعت بود که صدای گریه ش توتمام خونه پیچیده بود.ستاره کوچولو رومی گم .هرکاریش کردم ساکت نمیشد.پارک وسینما وپفک وخونه ی مامان بزرگ هم آرومش نمی کرد.

اصلا اون شب یه جورعجیبی بی تابی می کرد.آخرش منم خسته شدم ونشستم کنارش به گریه کردن.

یه خورده که گذشت دیدم بادیدن من که دارم مثل خودش شبیه ابرای بهاری ،عقده های خفته ی دلم روبه زمین وزمان می کوبم وانگارکه طبل رسوایی به دست گرفته باشم ،بی توجه به ترس آدمایی که اون پایین روزمینن وساکن اون ،فقط غم های دلم روبیرون می ریزم ،کمی آرومترشده .بالاخره آروم شد.

 

گفتش مامان:من مگه ستاره نیستم؟

گفتم :چرا.

گفت:مگه نگفتی ستاره ی دردونه ی بابامن بودم.

بابغض گفتم:چرا.

گفت:مگه آدما هرشب توآسمون،دنبال ستاره شون نمی گردن وتاپیداش نکنن خوابشون نمیبره.

گفتم :چرا

گفت:پس! پس باباچهل روزه نخوابیده .چراباباچهل روزه سراغ ستاره کوچولوشو نگرفته .نکنه ستاره ش روگم کرده.

حالا دیگه منم گرگرفته بودم وجوابی برای گفتن نداشتم .فقط وفقط وفقط سکوت کردم.

ستاره خودش ادامه داد:

امروزتومدرسه ،مهتاب دوستم ،بهم گفت بابای من هرشب می یادبه خوابم وبرام یه قصه ی خشکل تعریف می کنه .بعدش هم صورتم رومی بوسه ومی گه دلم نمی خواد،پرتوهای طلایی نورمهتابم به هرخونه ای وروی سرهرکسی لی لی بازی کنه .

مهتاب من بایدفقط روشنای یه ماه باشه.

آره مامان!ببین بابای مهتاب چقدربه فکرشه .امابابای من چی ؟الان 40روزه سراغم نیومده.

چی می تونستم بگم جزاینکه ........................................

............................

................

........

....

"سلام بابا. کجابودی بی معرفت؟

نگفتی ستاره ت چه بلایی سرش اومده ؟

نگفتی ستاره بادیدن باباش جون می گیره وهرروز می ره مدرسه .

نگفتی حالا من چطوری جلوی دوستام ازت تعریف کنم .

بهشون بگم دیشب با بابام کجاها رفتم .و............"

پس بالاخره ستاره م خواب دید.خواب" عزیز همیشه منتظرش" رودید.

اما فکرمیکنید پدرش چطوری به سوال دخترش جواب داده بود؟

بابای ستاره اون شب ،یعنی دقیقا شب چهل ویکم بهش گفته بود:

"دخترکم ،ستاره ی نازم ،زینت بابا،بابات رفته بود برات چله بگیره .

چله ی حضرت زهرا(س).

آخه این خشکل بابا ،فرداروزجشن تکلیفشه  وازهمین فردا کارش خیلی سخت می شه .

بابای شهیدت دلش نمی خواد ستارش رو روی بوم وتوی حوض هرخونه ای ببینه .برا

همین ام دل نگرونه ."

داغ شهادت بابا،بادل نازک وشیشه ای دختراشون چه می کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 


86/3/3::: 1:50 ص
نظر()
  
  

راستی امشب ماه به خونه ی  من اومد . نمی پرسی چرا؟

 

امشب ماه من دلگیرتروخسته ترازهمیشه اومد سراغم. به چشماش که خیره شدم دیدم سرخ سرخه وصدای بغض آلودش رو که شنیدم مطمئن شدم ساعتها گریسته .وقتی جویای علت غباردلش شدم انگارکه شیشه دلش روشکسته باشم ،صدای ترک برداشتن اون روشنیدم که دیگه نتونست حرف بزنه.

حالادیگه من هم واقعا نگران شده بودم ،دلم رو زدم به دریا وبیشترپرسیدم .

ماه لب به سخن گشود،اوبی تاب رفتن بود.رفتن ازمیان آدم هایی که دورویی وریاکاری ،حیوان صفتی وبی عدالتی ،خونریزی وکشتار،مشقشان است وهرشب گویی معلمی دارند که این تکالیف راخط به خط در روح وجانشان حک می کنه.

ازعجله وشتاب آدما برای رسیدن به چیزی بیشتر( حالاهرچیز)،ازبدگویی ها وبدآموزی ها ،ازبی محبتی ها ،و مهم ترازهمه ازگم کردن خودش درخودش احساس ناملایمی پیدا کرده بود.

دیگه دلش نمی خواست به زمین نگاه کنه .

آره اون ،گیج بود وسردرگم .واقعا نمی دونست وقتی خورشید جاش رو با اون عوض می کنه با ید قرص ماه باشه ومهتاب یاهلالی به باریکی گیسوان لیلی .

دیگه یادش رفته بود یه زمانی اونقدرزیبابوده وزیبا نورافشانی می کرده که تمثال زیبارویان عالم  گشته بود.

حالا حتی دوست نداشت غروب که می شه مثل همیشه نغمه گرپایان روز وآوازه خوان آرامش شب خانه ها باشه .

یه باردیگه حرفش روتکرارکرد:دلم نمی خواد به زمین وآدماش نگاه کنم .دوست ندارم ماه خونه ی هیچ کسی باشم حتی تو، فقط درانتظارم.

درانتظار زمینی که حرف حرفش نجواگرملکوتی ترین کلمات دنیاست ، ز درخیال ماه من زیبایی بود ، م ازمنشا مردانگی ومروت ، یاری وفداکاری را ندای ی میدانست و حرف نون درنظرش نجات رافریاد می زد.

(!!!!!!!!!!!!دوست دارم بدون اینکه بخوام بیشتر توضیح بدهم تا حالا دیگه منظورم رو فهمیده باشی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟)

حالا من هم ازحال وهوای ماه متعجب شده بودم . آخه اون پادشاه شب من بود واگر

می رفت...........

بهش گفتم تو دوستای زیادی داری چرا ازخورشید وستاره ها کمک نمی گیری .حتما اونا می تونن تورو ازکویری که گرفتارش شدی بیرون بیارن وصحرای دلت رودوباره به دشتی پرازگل های نرگس ومریم ،میخک وداوودی وگل های سرخ محمدی  معطرکنند.

 

حرف قشنگی زد:"آخه ما همه مون باهم شبای چهارشنبه می ریم نذرمون رواداکنیم."

وآرام رفت به همان آرامی که آمده بود .

 

وقتی به خودم اومدم دیدم راست می گه .برای  اون ،ستاره ها ،خورشید ،  وحتی من که آسمون بودم دیگه زمین با تمام چیزای سرگرم کننده وفریبندش وآدمای جورواجورش خیلی کوچیک وبی ارزش شده بود.خیلی بی ارزش ترازاینکه بخوای حتی یه روز از روزای عمرت روصرف نگاه کردن به نازوغمزه ی این عروس هزار داماد  کنی .

 

همه ی ما بی اینکه به هم گفته باشیم یه آرزو داشتیم .اینکه دوباره زنده بشیم ونغمه گرحیاتی باشیم که مردم بسپارند به یاد.وچشمه ای باشیم لبریزنه آب انباری که جزذخیره نیست کارش .

ماه به خونه ی آسمون  رفته بود.

پس من هم منتظرماندم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 


86/2/20::: 8:9 ص
نظر()
  
  
<   <<   6   7   8   9      >